زناشویی

چرا در بعضی روابط، احساسات به جای عقل حاکم می‌شود؟

همه ما در طول زندگی روابط مختلفی را تجربه می‌کنیم. گاهی این روابط سرشار از منطق و عقلانیت هستند و گاهی چنان احساسی می‌شوند که گویی زمام امور از دست ما خارج شده است. اما چرا این اتفاق می‌افتد؟ چه عواملی باعث می‌شوند که در بعضی روابط، احساسات بر عقل غلبه کنند و تصمیم‌گیری‌های ما را تحت تاثیر قرار دهند؟ در این مقاله، به بررسی 12 نکته می‌پردازیم که می‌توانند توضیح دهند چرا در برخی روابط، احساسات نقش پررنگ‌تری نسبت به عقل ایفا می‌کنند:

  • جاذبه و کشش اولیه:

    وقتی به کسی جذب می‌شویم، هورمون‌ها و احساسات شدیدی در ما فعال می‌شوند که می‌توانند قدرت تفکر منطقی را کاهش دهند.
  • نیاز به تایید و پذیرش:

    اگر احساس کنیم که برای ارزشمند بودن به تایید و پذیرش طرف مقابل نیاز داریم، ممکن است رفتارهایی از خود نشان دهیم که منطقی نباشند.
  • ترس از دست دادن:

    ترس از دست دادن یک رابطه می‌تواند باعث شود که به جای تصمیم‌گیری عاقلانه، به دنبال حفظ رابطه به هر قیمتی باشیم.
  • اعتماد به نفس پایین:

    افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند، بیشتر در معرض این هستند که تحت تاثیر احساسات خود در روابط قرار بگیرند و تصمیماتی بگیرند که به نفعشان نیست.
  • سابقه روابط آسیب‌زا:

    تجربیات منفی در روابط گذشته می‌توانند الگوهای رفتاری خاصی را در ما ایجاد کنند که باعث شوند در روابط جدید نیز به جای عقل، احساسات خود را دنبال کنیم.
  • فرهنگ و تربیت:

    فرهنگ و تربیتی که در آن بزرگ شده‌ایم، می‌تواند تاثیر زیادی بر نحوه ابراز و مدیریت احساساتمان داشته باشد.
  • عدم مهارت‌های ارتباطی:

    نداشتن مهارت‌های کافی برای برقراری ارتباط موثر و بیان نیازها می‌تواند منجر به سوءتفاهم‌ها و تصمیم‌گیری‌های احساسی شود.
  • فشار اجتماعی:

    گاهی فشارهای اجتماعی، مانند فشار خانواده برای ازدواج، می‌توانند باعث شوند که به جای تصمیم‌گیری عاقلانه، تسلیم احساسات و انتظارات دیگران شویم.

ازدواج - رابطه زناشویی با همسر -شناخت مردان و زنان - عشق محبت، علاقه - روانشناسی مهارت های ارتباطی دختران و پسران

  • کاملا مطلوب‌سازی طرف مقابل:

    وقتی طرف مقابل را بیش از حد کاملا مطلوب می‌کنیم، ممکن است عیب‌ها و نقص‌های او را نادیده بگیریم و تصمیماتی بگیریم که منطقی نباشند.
  • عدم آگاهی از احساسات خود:

    اگر نتوانیم احساسات خود را به درستی شناسایی و مدیریت کنیم، احتمال اینکه در روابط تحت تاثیر آنها قرار بگیریم، بیشتر است.
  • خستگی عاطفی:

    خستگی عاطفی می‌تواند باعث شود که توانایی تفکر منطقی خود را از دست بدهیم و تصمیماتی بگیریم که در حالت عادی نمی‌گرفتیم.
  • نیاز به هیجان:

    بعضی افراد به دنبال هیجان و ماجراجویی در روابط هستند و ممکن است به همین دلیل، به جای عقل، احساسات خود را دنبال کنند.

این عوامل لزوماً به صورت مجزا عمل نمی‌کنند و ممکن است ترکیبی از آنها باعث شود که در یک رابطه خاص، احساسات بر عقل غلبه کنند. آگاهی از این عوامل می‌تواند به ما کمک کند تا روابط سالم‌تر و عاقلانه‌تری داشته باشیم. درک این نکته که چرا در برخی روابط، احساسات بر عقل پیشی می گیرند، اولین قدم برای ایجاد روابطی سالم تر و متعادل تر است. با شناخت این عوامل، می توانیم آگاهانه تر عمل کرده و تصمیماتی بگیریم که هم به نفع خودمان باشند و هم به استحکام رابطه کمک کنند.

1. نیازهای برآورده نشده دوران کودکی

احساساتی که در دوران کودکی سرکوب شده‌اند یا نیازهایی که برآورده نشده‌اند، می‌توانند در روابط بزرگسالی به شدت بروز کنند.افراد ممکن است ناخودآگاه به دنبال جبران این کمبودها در روابط عاطفی خود باشند و همین امر باعث شود که عقلانیت قربانی احساسات شود.مثلا فردی که در کودکی احساس عدم امنیت داشته است، ممکن است در بزرگسالی به شدت به تایید و توجه شریک عاطفی خود وابسته شود و به هر قیمتی از رها شدن جلوگیری کند، حتی اگر رابطه برای او آسیب‌زا باشد.این نیازهای برآورده نشده، مانند یک آهنربا، فرد را به سمت الگوهای رفتاری خاصی می‌کشاند و مانع از تصمیم‌گیری منطقی می‌شود.

شناخت این الگوها و تلاش برای درمان آنها از طریق مشاوره و خودآگاهی، می‌تواند به کاهش سلطه احساسات و افزایش عقلانیت در روابط کمک کند.

در واقع، این کار نوعی شفای درونی است که فرد را از اسارت گذشته رها می‌کند.وقتی فرد به جای فرار از احساسات، آنها را درک و پذیرش کند، بهتر می‌تواند آنها را مدیریت نماید.این فرایند نیازمند صبر، تعهد و آمادگی برای روبرو شدن با بخش‌های آسیب‌پذیر خود است.

2. ترس از تنهایی

ترس از تنهایی یکی از قوی‌ترین انگیزه‌هایی است که می‌تواند عقل را تحت‌الشعاع قرار دهد.افراد ممکن است برای جلوگیری از تنهایی، در روابطی بمانند که از نظر عاطفی یا حتی فیزیکی برای آنها مضر هستند.این ترس باعث می‌شود که افراد علائم هشداردهنده را نادیده بگیرند و به خود دروغ بگویند که وضعیت بهتر خواهد شد.آنها ممکن است به این باور برسند که هر رابطه‌ای بهتر از تنهایی است، حتی اگر به قیمت از دست دادن عزت نفس و شادی خود تمام شود.بهبود روابط زناشویی غلبه بر ترس از تنهایی نیازمند تقویت خودباوری و یادگیری لذت بردن از تنهایی است.

این بدان معناست که فرد باید یاد بگیرد که خودش منبع شادی و رضایت‌مندی باشد، نه اینکه این نیاز را به طور کامل به شریک عاطفی خود وابسته کند.

وقتی فرد احساس کند که به تنهایی نیز می‌تواند خوشحال و کامل باشد، دیگر نیازی به تحمل روابط آسیب‌زا نخواهد داشت.این فرایند نیازمند تغییر باورها و نگرش‌ها نسبت به تنهایی و ارزش خود است.

3. سرمایه‌گذاری عاطفی زیاد

وقتی افراد زمان، انرژی و احساسات زیادی را در یک رابطه سرمایه‌گذاری می‌کنند، ممکن است به سختی بتوانند آن را رها کنند، حتی اگر رابطه به وضوح نامناسب باشد.این پدیده به عنوان “هزینه هدر رفته” شناخته می‌شود.رابطه زناشویی آنها ممکن است به خود بگویند که “من خیلی برای این رابطه تلاش کرده‌ام، نمی‌توانم الان آن را رها کنم” حتی اگر منطقی‌تر باشد که رابطه را خاتمه دهند.این سرمایه‌گذاری عاطفی باعث می‌شود که افراد به دنبال توجیه کردن رفتارهای بد شریک عاطفی خود باشند و به خود دروغ بگویند که وضعیت بهتر خواهد شد.

رهایی از دام هزینه هدر رفته نیازمند پذیرش این واقعیت است که صرف نظر از میزان سرمایه‌گذاری انجام شده، ادامه یک رابطه نامناسب به مراتب پرهزینه‌تر خواهد بود.

این بدان معناست که فرد باید شجاعت داشته باشد و تصمیم بگیرد که منافع خود را در اولویت قرار دهد، حتی اگر این تصمیم دردناک باشد.این فرایند نیازمند تغییر دیدگاه نسبت به شکست و یادگیری از اشتباهات گذشته است.

4. فانتزی‌ها و انتظارات غیرواقعی

بسیاری از روابط بر اساس فانتزی‌ها و انتظارات غیرواقعی شکل می‌گیرند.افراد ممکن است تصویری کاملا مطلوب از شریک عاطفی خود داشته باشند که با واقعیت فاصله زیادی دارد.این فانتزی‌ها باعث می‌شود که افراد علائم هشداردهنده را نادیده بگیرند و به این امید باشند که شریک عاطفی آنها روزی به همان تصویری که در ذهن دارند تبدیل شود.وقتی واقعیت با فانتزی‌ها همخوانی نداشته باشد، افراد ممکن است دچار ناامیدی و سرخوردگی شوند، اما باز هم به امید تغییر شرایط به رابطه ادامه دهند.رها شدن از فانتزی‌ها و انتظارات غیرواقعی نیازمند پذیرش واقعیت و دیدن شریک عاطفی به همان شکلی است که هست، نه به شکلی که آرزو دارید باشد.

این بدان معناست که فرد باید واقع‌بینانه به نقاط قوت و ضعف شریک عاطفی خود نگاه کند و بپذیرد که هیچ‌کس کامل نیست.

این فرایند نیازمند خودآگاهی و توانایی تفکیک بین فانتزی و واقعیت است.

5. عدم اعتماد به نفس

عدم اعتماد به نفس می‌تواند باعث شود که افراد در روابط نامناسب بمانند زیرا فکر می‌کنند لایق چیزی بهتر نیستند.آنها ممکن است احساس کنند که هیچ‌کس دیگری آنها را دوست نخواهد داشت و بنابراین به هر قیمتی از رها شدن رابطه جلوگیری می‌کنند.این عدم اعتماد به نفس باعث می‌شود که افراد رفتارهای توهین‌آمیز و تحقیرآمیز را تحمل کنند و به خود دروغ بگویند که این بهترین چیزی است که می‌توانند به دست آورند.تقویت اعتماد به نفس نیازمند شناخت ارزش‌های خود و تمرکز بر نقاط قوت است.این بدان معناست که فرد باید به خود یادآوری کند که لایق احترام، عشق و شادی است و نباید به کمتر از این‌ها راضی شود.

این فرایند نیازمند خودشناسی و تلاش برای تغییر الگوهای فکری منفی است.

گاهی اوقات کمک گرفتن از یک متخصص روانشناس می‌تواند در این زمینه بسیار موثر باشد.

6. فشار اجتماعی و خانوادگی

فشار اجتماعی و خانوادگی می‌تواند افراد را وادار کند که در روابط نامناسب بمانند، حتی اگر از نظر عاطفی ناراضی باشند.آنها ممکن است به دلیل ترس از قضاوت دیگران یا ناراحت کردن خانواده، نتوانند رابطه را خاتمه دهند.این فشار باعث می‌شود که افراد نیازهای خود را نادیده بگیرند و به دنبال راضی کردن دیگران باشند، حتی اگر این کار به قیمت از دست دادن شادی و سلامت روان خود تمام شود.غلبه بر فشار اجتماعی و خانوادگی نیازمند تعیین مرزهای سالم و اولویت دادن به نیازهای خود است.این بدان معناست که فرد باید شجاعت داشته باشد و تصمیمات خود را بر اساس آنچه برای خودش بهترین است بگیرد، نه بر اساس انتظارات دیگران.

این فرایند نیازمند ارتباط موثر و توانایی ابراز عقاید خود به طور قاطعانه است.

گاهی اوقات لازم است به اطرافیان خود توضیح دهید که چرا تصمیم گرفته‌اید که یک رابطه را خاتمه دهید و از آنها بخواهید که به تصمیم شما احترام بگذارند.

7. الگوهای تکراری در روابط

برخی افراد به طور ناخودآگاه الگوهای تکراری را در روابط خود تجربه می‌کنند. آنها ممکن است بارها و بارها جذب افرادی شوند که ویژگی‌های مشابهی دارند و در روابطی قرار بگیرند که از نظر عاطفی آسیب‌زا هستند. این الگوها معمولاً ریشه در تجربیات دوران کودکی دارند و نشان‌دهنده نیازهای برآورده نشده یا تروماهای حل نشده هستند. شناخت الگوهای تکراری نیازمند خودآگاهی و بررسی عمیق تجربیات گذشته است. این بدان معناست که فرد باید به دنبال یافتن ارتباط بین روابط گذشته و حال خود باشد و الگوهای رفتاری و تفکری که باعث تکرار این روابط می‌شوند را شناسایی کند. این فرایند نیازمند تحلیل و بررسی الگوهای رفتاری خود و درک ریشه‌های آنها است. مشاوره با یک روانشناس می‌تواند در این زمینه بسیار کمک‌کننده باشد.

8. هورمون‌ها و مواد شیمیایی مغز

هورمون‌ها و مواد شیمیایی مغز نقش مهمی در احساسات و رفتارهای ما در روابط عاطفی ایفا می‌کنند.مثلا در مراحل اولیه یک رابطه، ترشح هورمون‌هایی مانند دوپامین و اکسی‌توسین باعث ایجاد احساس سرخوشی و وابستگی شدید می‌شود.این احساسات می‌توانند عقل را تحت‌الشعاع قرار دهند و باعث شوند که افراد علائم هشداردهنده را نادیده بگیرند و تصمیمات غیرمنطقی بگیرند.آگاهی از نقش هورمون‌ها و مواد شیمیایی مغز می‌تواند به افراد کمک کند که احساسات خود را بهتر درک کنند و از تصمیم‌گیری‌های عجولانه و هیجانی جلوگیری کنند.این بدان معناست که فرد باید تلاش کند که در مواقعی که احساساتش بسیار شدید است، تصمیمات مهم را به تعویق بیندازد و به خود فرصت دهد که با آرامش و منطق بیشتری فکر کند.

این فرایند نیازمند خودکنترلی و توانایی تفکیک بین احساسات و منطق است.

مراقبه و تمرینات ذهن‌آگاهی می‌توانند در این زمینه بسیار موثر باشند.

9. ترس از تغییر

تغییر می‌تواند ترسناک باشد، حتی اگر به نفع ما باشد.افراد ممکن است در روابط نامناسب بمانند زیرا از ناشناخته‌ها و پیامدهای احتمالی خاتمه رابطه می‌ترسند.آنها ممکن است به خود بگویند که “بهتر است با چیزی که می‌دانم کنار بیایم تا اینکه وارد یک وضعیت جدید و نامطمئن شوم” حتی اگر وضعیت فعلی آنها بسیار ناراحت‌کننده باشد.غلبه بر ترس از تغییر نیازمند پذیرش این واقعیت است که تغییر بخشی اجتناب‌ناپذیر از زندگی است و می‌تواند فرصت‌های جدیدی را برای رشد و شادی به ارمغان بیاورد.این بدان معناست که فرد باید به خود یادآوری کند که شایسته یک زندگی بهتر است و نباید به خاطر ترس از تغییر از آن محروم شود.

این فرایند نیازمند شجاعت و آمادگی برای روبرو شدن با ناشناخته‌ها است.

برنامه‌ریزی دقیق و تعیین اهداف مشخص می‌تواند به کاهش ترس از تغییر کمک کند.

10. عدم مهارت‌های ارتباطی

عدم مهارت‌های ارتباطی می‌تواند باعث شود که افراد در روابط خود دچار سوءتفاهم و درگیری شوند و نتوانند نیازها و خواسته‌های خود را به طور موثر بیان کنند.این فقدان مهارت‌ها باعث می‌شود که افراد به جای حل مشکلات، آنها را نادیده بگیرند یا به روش‌های ناسالم با آنها برخورد کنند و در روابطی گیر بیفتند که از نظر عاطفی آسیب‌زا هستند.تقویت مهارت‌های ارتباطی نیازمند یادگیری گوش دادن فعال، ابراز احساسات به طور سازنده و حل تعارضات به طور موثر است.این بدان معناست که فرد باید یاد بگیرد که چگونه به حرف‌های شریک عاطفی خود با دقت گوش دهد، احساسات خود را بدون سرزنش کردن یا متهم کردن بیان کند و به دنبال یافتن راه‌حل‌هایی باشد که برای هر دو طرف رضایت‌بخش باشد.

این فرایند نیازمند تمرین و تلاش مداوم برای بهبود مهارت‌های ارتباطی خود است.

شرکت در کلاس‌های آموزش مهارت‌های ارتباطی یا مشاوره با یک متخصص می‌تواند در این زمینه بسیار کمک‌کننده باشد.

11. کمبود اطلاعات درباره روابط سالم

بسیاری از افراد اطلاعات کافی درباره ویژگی‌های یک رابطه سالم ندارند و نمی‌دانند که چگونه باید با شریک عاطفی خود رفتار کنند و از او چه انتظاراتی داشته باشند. این کمبود اطلاعات باعث می‌شود که افراد در روابط نامناسب بمانند و فکر کنند که این همان چیزی است که باید باشد، در حالی که در واقع می‌توانند روابط بسیار بهتری داشته باشند. افزایش اطلاعات درباره روابط سالم نیازمند مطالعه کتاب‌ها و مقالات مرتبط، شرکت در کارگاه‌های آموزشی و صحبت کردن با متخصصان است. این بدان معناست که فرد باید به دنبال یادگیری درباره ویژگی‌های یک رابطه سالم، مانند احترام متقابل، اعتماد، ارتباط موثر، حمایت عاطفی و استقلال فردی باشد. این فرایند نیازمند کنجکاوی و تمایل به یادگیری درباره روابط سالم است. از منابع معتبر برای کسب اطلاعات استفاده کنید و از شنیدن تجربیات دیگران نیز بهره ببرید.

12. عدم خودآگاهی

عدم خودآگاهی یکی از بزرگ‌ترین موانع در راه داشتن روابط سالم است. افرادی که خودآگاهی ندارند، نمی‌دانند که چه نیازها، خواسته‌ها و ارزش‌هایی دارند و چگونه احساسات خود را مدیریت کنند. این کمبود خودآگاهی باعث می‌شود که افراد در روابط نامناسب بمانند و نتوانند تصمیمات درستی بگیرند. افزایش خودآگاهی نیازمند تمرکز بر شناخت خود، بررسی تجربیات گذشته و درک الگوهای رفتاری و تفکری است. این بدان معناست که فرد باید به طور منظم به خود فکر کند، احساسات و افکار خود را بررسی کند و به دنبال یافتن ریشه‌های رفتارهای خود باشد. این فرایند نیازمند صبر، تعهد و آمادگی برای روبرو شدن با بخش‌های مختلف خود است. مراقبه، نوشتن خاطرات و مشاوره با یک روانشناس می‌تواند در این زمینه بسیار موثر باشد.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا